به سلامتی دو رفیق با معرفت
به نـــــــــــــــــــــــــــــــام او
یه روز دوتا رفـــیق بودن که یکیشون ابادانی بود و یکی تهرانی که اسم ابادانی محمد و اسم تهرانی علی بود این دوتا توی خدمت با هم خیلی جورن جوری که اگر دو ساعت هم دیگه رو نبینن نگران میشن این دوتا وقتی سربازیشون تموم شد تهرانی به ابادانی گفت اگه کار میخاستی بیا تهران برات جور میکنم ابادانی هم گفت که اگر زن خاستی بیا ابادان تا خودم برات بگیرم بعد از چند سال تهرانی رفت ابادان پیش رفـــیقش بهش گفت که محمد من اومدم برام زن بگیری ابادانی گفت باشه قبوله بیا بریم رفت کل ابادانی هارو نشون علی داد علی خوشش نیومد تا اخرسر که میخاست بیاد تهران یه دخترو دید گفت محمد من اون رو میخام حالا قافل از اینکه اون دختره رو محمد برای خودش میخاست ولی که عیبی نداره خلاصه علی با اون ازدواج کرد و رفتن تهران بعد از دو سال محمد اومد تهران کار پیدا کنه رفت دم در خونه ی علی اینا ولی علی گفت من تو رو نمیشناسم برو من با تو کاری ندارم محمد هرچی گفت علی گفت من تو رو نمیشناسم محمد هم ناراحت شد و رفت . اون جلوتر سه تا دزد جلوش رو گرفتند محمد گفت من رو نزنید بیاین هرچی پول دارم برای خودتون ببرید اونا گفتن که نه ما امروز از چند نفر دزدی کردیم از تو خوشمون اومده صد هزارتومن بهش دادن و رفتن محمد گفت دمتون گرم حالا میرم چند تا لباس برای خودم میخرم بر میگردم ابادان و به ننم میگم رفـــیقم به من رسید دنبال کار گشتم و نبود داشت مییرفت تهران که یه زن با کلاس از کنارش رد شد و گفت بیا این جا محمد رفت و گفت بفرما کاری دارین زنه گفت من ازت خوشم اومده و میخام برام کار کنی گفت باشه محمد باهاش رفت و بعد از چند مدت با دختره همون زنه ازدواج کرد اونا با هم خوشبخت بودن بعد از یک سال زن محمد به محمد گفت بیا بریم اون بالا شهر یه مجلس شراب خوری میای بریم ؟ محمد گفت بریم وقتی رسید دید که علی هم اونجاست گفت اقا ساقی اول منم گفتن باشه محمد گفت پیک اول رو بزنید به سلامتـــی اون رفیقی که اومد محله ی ما و من دختری رو براش گرفتم که من خودم اون رو میخاستم همه میزنن میگه پیک دوم رو بزنید به سلامتـــی اون سه تا دزدی که اومدن و به من کمک کردن همه میزنن میگه پیک سوم رو بزنید به سلامتـــــی اون زنی که به من کار داد و دخترش که با من ازدواج کرد همه میزنن به تهرانی به میخوره تهرانی گفت ساقی دوم منم گفتن باشه گفت پیک اول رو بزنید به سلامتــــی اون رفــــیقی که برام زن گرفت همه میزنن میگه پیک دوم رو بزنید به سلامتــــی اون سه نفر که دزد نبودن و من فرستادمشون همه میزنن میگه پیک سوم رو بزنید با اینکه قسم خورده بودم نگم ولی میگم بزنید به سلامـتــــــی اون زنی که مادرو بود و اون دختری که خواهرم بود همه میزنن
به ســـلامتی هرچـــی رفـــــیقه با معـــرفتــه